Saturday, July 5, 2008

محمد ابن عبد الوهاب و غلو گویی ها

مقدمه
امّت اسلامی از مرحله دشواری گذر می کند، دشمنان اسلام تلاش دارند میان شیعه دوازده امامی و وهابیت فتنه انگیزی کنند.
تمامی مخلصان این امّت، برای پیدا کردن راه حلّی برای برون رفت از این بحران، می کوشند. این، همان هدفی است که در این پژوهش دنبال کرده ام، همچنین در تمامی کتاب ها و سخنرانی هایم برای رسیدن به این هدف یعنی تقریب میان شیعه دوازده امامی و وهابیّت تلاش کرده ام. در کتاب «الزلزال»، در مناظره و گفتگویی که با شیخ وهابیت در دوران معاصر، شیخ عثمان خمیس داشتم، نیز برای تحقّق به این هدف کوشیدم.
امیدوارم خواننده گرامی، زمان، صبر و پی گیری لازم را نسبت به بخش هایی از این پژوهش صرف کند. بخش هایی که انعکاس دهنده تجربه شخصیتی وهابی بوده که به مذهب شیعه دوازده امامی منتقل شده و سال ها وقت خود را صرف گفتگو با وهابیان نموده است. شاید تأمّل در مضمون این پژوهش، باعث شود خواننده هدف نویسنده را درک کند.
تلاش من در این پژوهش «نقد اندیشه وهابیّت از درون» بوده است و همین مساله باعث شد معتقد شوم نقد وهابیّت باید از درون اندیشه وهابی انجام شود نه از بیرون.
منظور من از نقد بیرونی، نقدی است که منتقدان وهابیّت یعنی شیعیان دوازده امامی یا صوفیه انجام داده اند. همچنین مقصودم از نقد درونی وهابیّت نقدی است که برخی روشنفکران وهابی یا گروه اخوان المسلمین مطرح کرده اند.
به همین جهت ما روش برخی شیعیان دوازده امامی یا بعضی از معتقدان به تصوّف را قبول نداریم... روش آنان، وهابیّت را از حقیقت دور می کند و رشته های وحدت اسلامی را میان شیعیان دوازده امامی و وهابیّت، پاره پاره می کند، زیرا برخی شیعیان دوازده امامی نسبت به برادران وهابی خود، حسن ظن ندارند و گمان می کنند که وهابیان معانداند و حق ناپذیر. این اعتقاد ظلم بزرگی به وهابیان است. ما هم وهابی بودیم، وقتی حقیقت را شناختیم، وهابیت را رها کرده به مذهب شیعه دوازده امامی وارد شدیم. برادران وهابی بسیاری را می شناسم که وهابیت را رها کرده، از حق پیروی کردند.
نقد شيخ محمد عبد الوهاب از درون، مبتنی بر گمان نیکو به عبد اوهاب است و بر مبنای تلاش برای هدایت و جذب یا نزدیک ساختن آنان به حقیقت انجام می پذیرد. ولی نقد شيخ محمد عبد الوهاب از بیرون، بر گریزان و رویگردان کردن وهابیان از حقیقت مبتنی شده است. در حقیقت از روزی که از وهابیّت به مذهب شیعه دوازده امامی منتقل شدم، همّت اصلی خود را تقریب میان شیعیان دوازده امامی و وهابیان قرار دادم، زیرا دست های پنهانی وجود دارد که برای تفرقه در صفوف جامعه اسلامی و میان این دو مذهب بزرگ، تلاش می کند. در این تحقیق تلاش کردم روشی را در نقد وهابیّت پردازش کنم که بر جوشش و شعله ور کردن اندیشه وهابی متمرکز شود. این روش که بر مبنای شناخت راه های نفوذ و ورود به اندیشه وهابیّت، بدون ایجاد هیجان یا گریز و ناراحتی در وهابیت انجام می شود.
این روش را در متن همین تحقیق، تشریح خواهیم کرد.
مایل هستم به دو حقیقت مهم که با نقد درونی وهابیّت مرتبط است، اشاره کنم:
حقیقت نخست: نقد شيخ محمد عبد الوهاب از طرف اندیشمندان وهابی باعث شده، بسیاری از وهابیان، مذهب وهابیّت را رها کنند یا دست کم تندروی آنان تعدیل شود.
حقیقت دوم: نقدی که گروه اخوان المسلمین نسبت بر عليه شيخ عبد الوهاب داشته اند، بر وهابیت تأثیر گذار بوده است. اخوان المسلمین کسانی هستند که بیشترین پیوند و همزیستی را با وهابیان دارند، همچنین جزو دشمنان وهابیّت به شمار نمی آیند. به همین جهت نقد اخوان المسلمین بر بسیاری از وهابیان تاثیرگذار بوده است. به همین دلیل، خواننده کتاب درخواهد یافت، من در نقد وهابیان از درون، به دو دسته کتاب استناد کرده ام: دسته نخست: کتاب های وهابیان و دسته دوم کتاب های اخوان المسلمین مانند سعید حوی، سید قطب و حسن البناء.
هر چند جنبش های اسلامی، از جمله اخوان المسلمین در نیمه دوم قرن بیستم، از اندیشه وهابیت، تأثیر پذیرفته اند ولی باید به حقیقتی مهم توجه داشت: تاثیر اخوان المسلمین بر اندیشه وهابی، از تأثیر وهابیان بر اخوان المسلمین بیشتر بوده است.
در پایان مساله ای باقی مانده که ضروری است بر آن تاکید کنیم: وهابیان، دشمنان مذهب با عظمت شیعه دوازده امامی نیستند چون وقتی شیعه دوازده امامی را بشناسند، در پیروی از این مذهب تردیدی به خود راه نمی دهد. لازم است از روش شخصیت های معتدل وهابی در نقد اندیشه وهابیّت استفاده کرد. همچنین لازم است از حسن النباء، سید قطب، محمد غزالی و شخصیت های دیگر اخوان المسلمین و روش آنان در جذب و به دست آوردن وهابیان استفاده کرد.
قانع کردن اندیشه وهابی برای کنار گذاشتن تندروی، نیازمند تلاش زیاد و شکیبایی زیبایی است.
عصام العماد


غلو درباره شیخ محمد عبدالوهاب:

مسالة مهمّی که برای شناخت برادران وهابی باید رعایت کنیم، تا مسالة تقریب میان شیعه دوازده امامی و وهابیّت را رد نکنند بلکه بتوانند عظمت مذهب شیعه دوازده امامی را بشناسند.
وهابیان صدها کتاب در رد اهل سنّت و شیعیان دوازده امامی نوشته اند، چون به اعتقاد وهابیان اهل سنّت و شیعیان، به دلیل مخالفت با غلو وهابیّت درباره شیخ محمد عبدالوهاب-رحمه الله- خود غالی و منحرف شده اند. نبرد بزرگی درباره شیخ عبدالوهاب، جهان اسلام را فراگرفت که تفرقه در میان صفوف جهان اسلام را دوچندان کرد. وهابیّت نبرد بزرگی را میان دو گروه توهّم می کند»
گروه اول: وهابیان مسلمان و کسانی که آیات و روایات توحید را به روش محمد عبدالوهاب تفسیر می کنند.
گروه دوم: غالیان منحرف و گمراه اهل سنّت و شیعه دوازده امامی که با روش شیخ محمد عبدالوهاب در تفسیر آیات و روایات توحید مخالفت می کنند.
وقتی کتاب «الصلة بین الاثنی عشریه و فرق الغلاة»؛ «پیوند شیعیان دوازده امامی و فرقه های غالی» نوشتم، من نیز جزو گروه اول بودم.
صدها عبارت از عالمان بزرگ وهابی وجود دارد که روشن می کند اندیشه وهابی- بدون این که بداند- گرفتار مشکل غلو درباره شیخ محمد عبدالوهاب شده است. گزیده اندکی از این عبارت ها را بیان می کنیم:
شیخ «ابن عبید» می گوید:
«شیخ محمد عبدالوهاب که امّت پیامبر به او در برابر دیگر امّت ها افتخار می کند».[1]
يكي از شیوخ بزرگ وهابی در این باره می گوید:
«شیخ محمد عبدالوهاب عالم ربّانی و صدّیق دوم، مجدد دعوت اسلامی... شخصیّتی بی نظیر در میان عالمان است».[2]
یکی از شیوخ بزرگ وهابیّت به شیخ محمد عبدالوهاب لقب «شیخ الوجود» را داده است.[3]
در بیان نمونه های غلو درباره شخصیت شیخ محمد عبدالوهاب زیاده روی نمی کنم ولی تجربه شخصی خودم را نسبت به شیخ مطرح می کنم.
پانزده سال گذشته... همراه با مجموعه ای از دوستداران شیخ محمد عبدالوهاب در منزل یکی از برادران عربستانی بودیم... درباره مساله حج تمتع و چگونگی ممنوعیّت آن به وسیله عمر بن خطاب صحبت کردیم... بعد از گفتگویی طولانی به این نتیجه رسیدیم که این مساله، یکی از اشتباهات عمر بن خطاب بوده، سپس مشخص کردیم که باید عمربن خطاب را به وسیله قرآن و سنّت ارزشیابی کنیم- این جا شاهد استدلال در این بحث نیست- ولی پیوند ما با شیخ محمد عبدالوهاب بیشتر از پیوندمان به عمربن خطاب بود. به ذهنمان هم خطور نمی کرد، برداشت شیخ محمد عبدالوهاب را نسبت به توحید، به کتاب و سنّت عرضه کنیم... ما به شدّت از شیخ محمد عبدالوهاب متاثّر بودیم. وقتی جنگ های فراوان او را با مشرکان شبه جزیره عربستان مطالعه می کردیم، چشمانمان پر از اشک می شد گویی داستان جنگ های پیامبر را با کفار مطالعه می کردیم!
معتقد بودیم غزوه های شیخ محمد عبدالوهاب بیشتر از جنگ های پیامبر(ص) با مشرکان شبه جزیره عربستان بوده است. جنگ های شیخ محمد عبدالوهاب با مشرکان شبه جزیره به بیش از 300 جنگ می رسد. پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) در طول ده سال با مشرکان جنگید ولی شیخ محمد عبدالوهاب بیش از بیست سال با مشرکان نبرد کرد.[4] ولی این مساله ای نیست که قصد داشتم طرح کنم. مساله ای که با آن زندگی می کردیم این بود: ما سیره و زندگی شیخ محمد عبدالوهاب را در حالی می خواندیم که گویی سیره حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) را مطالعه می کنیم -این مساله هم شاهد مثال من در تجربه شخصی ام نیست- ما کفر و شرک دشمنان شیخ محمد عبدالوهاب را شدیدتر از شرک و کفر دشمنان حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) می دانستیم.
این تنها تجربه شخصی من نبود، بلکه باور تمامی وهابیان است.
***
برای این که برادران وهابی را نسبت به این نکته آگاهی بدهیم، در تکمیل این تجربه روشن خواهم کرد، این عقیده غلو آمیز را خود شیخ محمد عبدالوهاب در جان ما غرس کرده بود. او معتقد بود، دشمنانش در شبه جزیره عربستان، در کفر و شرک شدیدتر از دشمنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستند. شیخ محمد عبدالوهاب – رحمه الله- می گفت:
«آگاه باش که شرک پشینیان [کسانی که رسول خدا با آنان جنگید] از شرک مشرکان دوران ما کمتر بوده است...»[5] او معتقد بود: «کسانی که رسول خدا با آنها جنگید، عقلی سالمتر و شرکی کمتر از این ها داشتند.[یعنی کسانی که شیخ محمد عبدالوهاب با آنها جنگید]»[6] او می گفت: «شرک کفار قریش کمتر از شرک بسیاری از مردم امروز است».[7]
غلو شیخ محمد عبدالوهاب درباره خودش، باعث کاشته شدن غلو در جان ما شده بود. شیوه های آموزشی هم در به وجود آمدن غلو درباره شیخ محمد عبدالوهاب، در ما تاثیر منفی گذاشته بود تا جایی که ما از تکفیر تمامی مخالفان شیخ محمد عبدالوهاب در دوران زندگی و بعد از مرگش، طرفداری می کردیم. ما بزرگترین عالمان اسلام را –که محمد عبدالوهاب با آنان جنگیده بود- کافر می دانستیم و معتقد بودیم کفر آنها از ابوجهل و ابولهب شدیدتر است. محمد عبدالوهاب تصویر کفر آمیز و شرک آلودی از عالمان اسلام، در دوران خود برای ما ترسیم کرده بود.
شیخ محمد عبدالوهاب با یکی از عالمان زمان خود به نام شیخ «سلیمان بن سحیم حنبلی» رودررو شد و برای او نامه ای نوشت. وقتی این نامه را می خواندیم نامه های پیامبر اعظم(ص) به کافران و مشرکان را به یاد می آوردیم.
شیخ محمد عبدالوهاب در این نامه، این عالم را مخاطب قرار داده، می نویسد: «به تو یادآوری می کنم: تو و پدرت، آشکارا کفر و شرک و نفاق را اظهار می کنید. تو و پدرت در دشمنی با این دین شبانه روز در حال تلاش هستید. تو مردی لجباز و عالمی گمراه هستی. اسلام را رها کرده، کفر را برگزیده ای. این کتاب توست که دربردارنده کفر تو است[8] »
در حقیقت ما نیازمند یادآوری این حالت روانی عجیب هستیم. تا بتوانیم با تلاش، تصورات و برخی احساسات شیخ محمد عبدالوهاب را درک کنیم، چون دعوت او فتنه ای را در جامعه اسلامی پدید آورده است. می خواهیم شخصیت او را تصور کرده، تا بتوانیم حالت بسیاری از پیروانش را بشناسیم. با شناخت آنها، خواهیم توانست درمانی سودمند و تاثیر گذار به آنان ارایه کنیم. من هم اکنون، تاثیر کم نظیری را که شیخ محمد عبدالوهاب در دستگاه ادارکی، تخیل و تمام هویت من پدید آورده بود، به یاد می آورم. در چنین حالتی با رأفت و ترحّم به تمامی برادرانم و پیروان شیخ محمد عبدالوهاب نگاه می کنم.
***
شیخ محمد عبدالوهاب-رحمه الله- عالمان اسلام را در زمان خود مخاطب قرار داده، آنها را در حال اعتکاف بر بتهایشان تصور می کند. یکی از بزرگان اسلام را به نام شیخ «علامه ابن یحیی» مخاطب قرار داده، او را «از نجس ترین و بزرگترین کافران» بر می شمرد.[9]
این حالت باعث شد سرانجام شیخ، مرحله جدیدی را در زندگی خود آغاز کند. او تکفیر را توسعه داد و از تکفیر شخصیت های معاصر خود عبور کرد. این حالت در شیخ محمد عبدالوهاب رشد کرد و ویژگیهایی عجیب در شخصیت او پایدار شد. شیخ محمد عبدالوهاب به جایی رسید که دوره های مختلف تاریخ اسلام را از قرن چهارم به بعد تا زمان خود، کافر می شمرد. تندی در سخنان شیخ به اوج رسیده بود. او تصریح می کرد، پیروانش تنها مسلمانان جهان هستند. در مرحله بعد پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنّت را تکفیر کرد. کسانی را که از او جدا می شدند، مرتد اعلام می کرد و جزای چنین مرتدی هم کشته شدن بود، سپس به پیروانش دستور می داد این حد را اجرا کنند!!
وقتی خبر اعدام دشمنانش به او می رسید، خوشحال می شد. از درون خود را مشتاق تکفیر، کم ارزش کردن و تهمت زدن به مردم می یافت، به مجرد این که کسی با او مخالفت می کرد.
شيخ سليمان عبدالوهاب من را از برادر خود نجات داد :
شهادت می دهم، شیخ سلیمان بن عبدالوهاب – برادر شیخ محمد عبدالوهاب- نقش بزرگی در نجات من از چارچوب فکری برادرش شیخ محمد عبدالوهاب داشت. کتاب او به نام «الصواعق الإلهية في مذهب الوهابية» در رها کردن مذهب وهابیت، بر من تاثیر گذار بود. علّت این تاثیرگذاری قدرت استدلال شیخ سلیمان بود، به ویژه این که او یکی از عالمان بزرگ سلفی در دوران خود بوده است. او با کتابهای ابن تیمیه و ابن قیّم آشنایی کامل داشت. جزو جریان صوفیه نبود و خیرخواه و دوستدار برادرش به شمار می آمد.
اگر بخواهیم برادران وهابی را درمان کنیم، بسیار سزاوار است از کتاب شیخ سلیمان استفاده کنیم، زیرا روش او در رد برادرش، روشی بی نظیر است.
او برادری دلسوز و دوستی راستین و معلمی بی نظیر برای شیخ محمد عبدالوهاب بود. حالتها، صفات، ویژگیها و افکار او را می شناخت. خیرخواهی او برخواسته از قلبی صادق و محبتی دلسوزانه بود، به همین جهت، حالت روانی برادرش را تشخیص می داد.
کتاب او منبع نخست شناخت شیخ محمد عبدالوهاب است. نخستین کتابی است که حالت روانی و فکری شیخ محمد عبدالوهاب را ترسیم کرده است. آنچه اینجا ارایه کرده ایم تنها اشاره ای است به گفتگوی انجام شده میان دو برادر:
برادر بزرگتر و عالمتر شیخ سلیمان به برادر خود محمد عبدالوهاب نوشته:
«ای محمد عبدالوهاب، اسلام چند رکن دارد؟
پاسخ داد: پنج رکن.
سلیمان گفت: ولی تو ارکان اسلام را شش رکن دانسته ای. رکن ششم: هر که از تو پیروی نکند، مسلمان نیست، این اعتقاد در نظر تو، رکن ششم اسلام است[10]».
با توجه به گفتگوی انجام شده میان این دو برادر، درخواهیم یافت، مهمترین ویژگی شیخ محمد عبدالوهاب این باور بود: «هر که از او پیروی نکند مسلمان نیست». با این گفتگو، خود را کشف کردم. من هم وقتی در مساجد وهابیت یمن تدریس می کردم، این عبارات را تکرار می کردم: «هر کس با نوشته های شیخ محمد عبدالوهاب مخالفت کند، مسلمان نیست».
فریب خوردگان از شیخ محمد عبدالوهاب نیز همچنان، مسلمان بودن دشمنان زنده و مرده محمد عبدالوهاب را منکر می شوند.
برخی نامه های محمد عبدالوهاب را در موضوع تکفیر دشمنانش را ارایه کردیم. هم اکنون بررسی می کنیم چگونه محمد عبدالوهاب، اهالی نجد را کافر شمرده است، چرا که آنان عقیده و اندیشه محمد عبدالوهاب را نپسندیدند. در این هنگام بود که شیخ می پنداشت، هر یک از سرزمین های نجد، بتی دارد که به جای خداوند پرستش می شود.[11]
آیا اینجا عرصه دعوت مردم به سوی خداست یا عرصه بازداشتن مردم از راه خدا؟ چگونه کسی که با دیدگاه یا فهم ما از آیه یا تفسیر حدیثی مخالف است، از اسلام بیرون رفته؟ شیخ محمد عبدالوهاب دستور می داد به نام دین و خدا، گردن مخالفانش قطع شود و اموال و ناموسشان در اختیار دیگران قرار بگیرد، در حالی که خداوند از کردار او سودی نمی برد و در نزد خداوند جایگاهی نداشت!!
چرا این همه اسراف در کشتار مسلمانان؟ شیخ محمد عبدالوهاب انسان بیچاره ای بود که پروژه خود را بر اساس کشتار مسلمانان پایه ریزی کرد، در حالی که از روی نادانی گمان می کرد، با دشمنان توحید در حال جنگ است.
شهادت می دهم که شیخ سلیمان عبدالوهاب مربّی راستگو و خیرخواهی برای برادرش بود و در درمان برادرش عملکرد مناسبی داشت.
به یاد می آورم، روزی برداشت شیخ سلیمان و شیخ محمد عبدالوهاب را از مفهوم توحید، مقایسه می کردم. در حیرت و تردید مانده بودم: حق با کدام یک از این دو برادر است؟
به اطرافیانم گفتم: چرا با سلیمان دشمن هستیم و محمد را دوست داریم؟
یکی از حاضران با صدای خشمناک پاسخ داد: محمد به توحید دعوت می کرد و سلیمان به شرک.
با ناراحتی به او گفتم: از وقتی در دانشکده های وهابی یمن و عربستان تحصیل می کردیم، بسیار راغب بودیم به شیخ سلیمان توهین کنیم به دروغ به او تهمت بزنیم و گمان می کردیم او در حال اعتقاد به شرک اکبر از دنیا رفته است!!
در چشم یکی از حاضران نیت کشتن را دیدم، با آرامش به او گفتم: وقتی سلیمان زنده بود، بر ضد او اعلام جنگ کردیم. امروز هم که از دنیا رفته، مانع رحمت فرستادن به او می شویم، در حالی که شیخ سلیمان از بزرگترین آشنایان به کتابهای ابن تیمیه و ابن قیم بود، او از بزرگترین مبلغان سلفی گری در زمان خود و دشمن صوفیه بود.
پاسخ داد: عالمان عربستان بیش از دویست سال است که اتفاق نظر دارند، مطالعه کتابهای سلیمان حرام است.
به او گفتم: می دانم در کتاب «کتب حذّر منها العلماء»[12] این عبارات را پیدا کردم:
«این کتاب تاثیر منفی زیادی داشته. این کتاب، باعث شده اهالی «حریملاء» از عقیده خود برگردند. مساله در این جا متوقف نشده، بلکه تاثیرات این کتاب تا منطقه «عیینه» هم پیش رفته است. در عیینه کسانی که ادعای علم داشتند، در راستی و درستی این دعوت، شک و تردید کرده اند»[13]!!
***
چنان که پیشتر بیان کردیم، روشن می شود، کتاب های شیخ سلیمان دارویی تأثیرگذار بر برادران بیچاره وهابی ماست. این دارو را بر خودم و دیگران تجربه کرده ام. بیشتر کسانی که کتاب شیخ سلیمان را به آنها هدیه دادم، شیخ محمّد عبدالوهاب را رها کرده اند. همین نکته کافی است که توحید شیخ سلمان به وحدت میان مسلمانان و توحید شیخ محمد عبدالوهاب به تکفیر مسلمانان دعوت می کند.
در زندگی شیخ محمد عبدالوهاب مساله جدیدی را یافته ام: هر کس با او مخالفت می کرد، محاکمه و کشته می شد. بلکه دستور می داد ساکنان برخی آبادی ها به شکل کامل کشته شوند. در ابتدا نامه هایی را در تکفیر آنان ارسال می کرد. مثلا می گفت: «فتوای من در کفر شمسان و فرزندانشان و هر که به آنان شبیه است. و آنان را طاغوت نام گذاردم»[14]!!
در نامه دیگری که انسان را به ترس می اندازد گفته:
«...ما طاغوتهای اهل خرج[15] و دیگران را تکفیر کردیم[16]».
آثار کتاب ها و نامه های شیخ محمّد عبدالوهاب، در دو پدیده آشکار می شود:
به خاطر می آورم وقتی در عربستان بودم، کتابها و نامه های شیخ محمد عبدالوهاب را می خواندیم و درس می گرفتیم، به خاطر می آورم چگونه کینه، دشمنی و بغض کسانی که پیرو شیخ نبودند در قلبمان وجود داشت. همین کینه، اشتیاق تکفیر آنها را قلبمان نهادینه می کرد. اگر روزی به قدرت می رسیدیم، هستی و دودمان مخالفان شیخ محمد عبدالوهاب را برباد می دادیم.
روز و شب به بدگویی از آن ها مشغول بودیم. کینه ای نسبت به دشمنان مسلمان شیخ در دل داشتیم که تنها در قلب پادشاهان ستمگر و جنایتکاران پیدا می شود.
روزی نامه شیخ محمد عبدالوهاب را به یکی از عالمان بزرگ دورانش – شیخ سلیمان بن سحیم[17]- مطالعه می کردیم. او را به زشتی مخاطب قرار داده:
«...ولی سلیمان بن سحیم چارپا، معنای عبارت را نمی فهمد»[18].
او را نوعی دیگر هم توصیف کرده:
«این مرد گاو است!! و انجیر را از انگور تشخیص نمی دهد»[19].
درباره او و دیگران می گوید: این ها تلاش دارند «این دین را انکار کرده، از دین بی زاری بجویند»[20].
نامه هاي شيخ محمد عبدالوهاب، مشکلاتی زیادی برای این عالم اهل نجدی پدید آورد. به خاطر می آوردم وقتی نامه های شیخ را به او می خواندیم، شبی را تا صبح بیدار ماندیم و درباره او گفتگو می کردیم. آرزو می کردیم دوران زندگی او را درک کرده بودیم و با بریدن سر او به خدا نزدیک می شدیم!!
تاثیر این نامه ها تا امروز باقی مانده است. تا جایی که وهابی معاصر، دکتر «عبدالله عثیمین» کتابی تحقیقی را با نام «موقف سلیمان بن سحیم من دعوة الشيخ محمد عبدالوهاب»؛ «موضع سلیمان بن سحیم نسبت به دعوت شیخ محمد عبدالوهاب»[21] منتشر کرده است.
ديدكاه طرفداران عبدالوهاب به جنبش اخوان المسلمين :
به یاد می آورم در مسجد الدعوة -یکی از مهمترین مساجد وهابیان- بودیم. خبر از دنیا رفتن شیخ «عمر تلمسانی»- رهبر جنبش اخوان المسلمین- را شنیدیم. یکی از حاضران پیشنهاد کرد برای او از راه دور نماز بخوانیم. دستور دادیم، پیشنهاد دهنده را از مسجد بیرون کنند. فریاد می زد: مگر شیخ عمر تلمسانی از انقلابیان بر ضد حکومت سکولار ناصری در مصر نبود.
جواب دادیم: اخوان المسلمین از دعوت کنندگان به شرک هستند...حداکثر این که مذهبی هستند نه سلفی... اگر اخوان المسلمین پیروز شوند، قدرت به دست مشرکان خواهد افتاد... حداکثر این که حنفیهای مذهبی حکومت خواهند کرد... ابوحنیفه از جمال عبدالناصر بهتر نبوده!!
این گونه، از پیشینیان، ابوحنیفه و در میان معاصران، عمر تلمسانی را تحقیر می کردیم. با این روش، امّت اسلامی، بدون تاریخ باقی می ماند.
در حقیقت بعد از اینکه خداوند مرا به وسیله کتاب شیخ سلیمان بن عبدالوهاب نجات داد، احساس کردم به گروهی متمایل شده بودم که برای راهزنی، نیروی لازم را نداشت، برای تامین این هدف هم گروهی دینی تاسیس کرده بود. گویی جنایتکارانی بودیم، در لباس واعظان.
با این حال، ما قربانی کتابها و نامه های شیخ محمد عبدالوهاب شده بودیم.
او با کتابها و نامه هایش باعث شده بود، واژه ای بر ضد صهیونیسم، مسیحیان صلیبی، کمونیسم یا سکولاریسم، به زبان نیاوریم ولی بر ضد مسلمان کتابهای فراوان بنویسیم، چون مسلمان دیگر، دیدگاهی مخالف نظر شیخ انتخاب کرده بودند. باور ما این بود که دیدگاه و سخن شیخ محمد عبدالوهاب تنها قرآئت صحیح از دین است و انتخاب دیگران، همان کفری است که انسان را از اسلام بیرون می کند.
شیخ محمد عبدالوهاب برای ما، خط فاصل «کفر و ایمان» و «شرک و توحید» بود.
تناقض عبدالوهاب در مسئله توسل :
اندیشه شیخ محمد عبدالوهاب بر اساس دلایل برگرفته از کتاب و سنّت پی ریزی نشده بود. او توسّل به شخص رسول خدا(ص) را بعد از وفات ایشان، نوعی شرک اکبر و موجب خروج انسان از اسلام می دانست. معتقد بود ریختن خون کسانی که چنین توسّلی را جایز بدانند، حلال است، آنها را بدتر از کافران قریش می دانست و با زبان تندش به مخالفان طعنه می زد. بهره مخالفانش از او تحقیر بود... جنگی را رهبری کرد که قربانیش هزاران مسلمان بود... آتش این جنگ را افروخت و تا امروز همچنان شعله ور است.
همچنان مساله توسّل به مردگان، بزرگترین مساله ای است که پیروان شیخ، به خاطرش جنگ های بزرگی با مسلمانان به راه می اندازند. ولی شیخ محمد عبدالوهاب- با تمام این ملاحظات- هر چه ساخته بود و بنیان گذارده بود، ویران کرده است. او گفته:
«برخی فقهاء، توسّل به انسانهای صالح را اجازه داده اند. برخی دیگر توسّل را مخصوص به شخص پیامبر(ص) دانسته اند. بیشتر عالمان از چنین توسّلی نهی کرده و ناپسند می شمارند. بنابراین توسّل، مساله ای فقهی است. هر چند دیدگاه صحیح در اعتقاد ما نظر جمهور علماست: توسّل مکروه است. به همین دلیل بر انجام دهنده توسّل خرده نمی گیریم چون در مسایل اجتهادی خرده گیری جایی ندارد»[22].
این فتوا، یکی از عجیب ترین فتواها در نظر من بود. اندیشه ای را که شیخ در ذهنم غرس کرده بود، از بین برد. معتقد بودم توسّل به مرده، نوعی شرک اکبر است ولی با این فتوا، شیخ به تناقض گویی افتاده بود. او توسّل را مساله ای فقهی معرفی کرد نه یکی از مسائل اصول دین... او بیان کرده بود: توسّل با کفر و ایمان و شرک و توحید ارتباطی ندارد!
معتقد هستم نشر این فتوا در میان وهابیان تندرو، مساله ای ضروری است تا آنان را از غلو و تندروی در رفتار با توسّل کنندگان، نجات دهیم. باید درک کنند، شیخ مبانی فکری خود را در تکفیر مخالفانش بر اساس کتاب و سنّت پی ریزی نکرده، به همین دلیل هم دچار تناقضهای فراوان شده است.
وقتی برادران ما تناقضهای شیخ را درک کنند، از غلو و تکفیر مسلمانان که توسّط کتابها و نامه های شیخ ریشه گذاری شده، نجات خواهند یافت.
ضروری است برای برادران وهابی، تصوّر متناقض و عجیبی را که بر اندیشه شیخ حاکم است، تبیین کنیم. در این صورت، دشمنی مسلمانان از درونشان از بین رفته، از فساد و تکفیر و ظلم یا ذلیل کردن مسلمان دست برخواهند داشت.
عبدالوهاب ومشكل تشكيك در تراث امت اسلام :
کسانی که با تناقضهای شیخ آشنا شوند، شناخت اندک او را از توحید و فاصله او را با فهم آیات و روایات توحید، درک خواهند کرد.
این تناقض را در فتوای شیخ خواهیم یافت: در فتوای شیخ کتابهای مذاهب چهارگانه اهل سنّت، «عین شرک»[23] معرّفی شده است.
معناي اين فتوا اين است كه تمامي نگاشته مسلمانان در مدّت طولانی پیش از دوران شیخ محمد عبدالوهاب، به ویژه از آغاز قرن چهارم هجری، کتابهایی شرک آلود بلکه عین شرک می باشد. چنین فتوایی باعث شک مسلمانان در تمامی میراث کهن خویش خواهد شد.
به همین جهت می بینیم شیخ، این عقیده خود را پنهان کرده، فتوا می دهد که کتابهای مذاهب اهل سنّت را باطل نمی داند ولی در دوران تحصیل، وقتی در درس توحید شیوخ عربستان شرکت می کردیم، به یقین رسیدیم دیدگاه شیخ و شاگردان بزرگش این بوده: کتابهای مذاهب چهارگانه اهل سنّت -به ویژه کتابهایی که درباره توحید نوشته اند- عین شرک است. وقتی با خودم در این مساله اندیشیدم، به این باور رسیدم که شیخ قبل از آشکار کردن دعوتش، وقتی در میان پیروان مذاهب چهارگانه بود، به پنهان کردن دیدگاهش درباره کتابهای مسلمانان پناه می برد، ولی وقتی کنار پیروان خود قرار گرفت، آشکارا بیان کرد: کتابهای مذاهب چهارگانه، عین شرک است. این روش همان مسلک پیروان شیخ از زمان شیخ تا امروز بوده است.
آنها درباره کتابهای مسلمانان- به جز کتابهای شیخ و پیروانش- ایجاد تردید می کنند. نیازمند مقایسه برخی عبارت ها هستیم. برای درمان اندیشه وهابی از این مقایسه بی نیاز نخواهیم بود. اندیشه وهابی، فاقد دیدگاهی روشن درباره روش خطرناک شیخ است آن ها با خطر تردید افکنی در میراث و کتابهای امّت اسلامی آشنا نیستند. این روش خطرناک است چون میان ما و میراث فکریمان گسست ایجاد می کند. این عبارات از شخصیّتی است که به تصوّف گرایش ندارد. یکی از رهبران اندیشه اسلامی در دوران معاصر: شیخ علامه «سعید حوی». او در کتاب ارزشمندش به نام «جولات فی الفقهین الکبیر و الأکبر»؛ «گشت و گذاری در فقه کبیر و اکبر»، خطرناک بودن دیدگاه شیخ محمد عبدالوهاب را در این مساله روشن کرده است. او در این باره نوشته است:
«قرن چهاردهم هجری فرا رسید و مسلمانان را در اوج ضعف، سقوط، از هم گسیختگی و ... قرار داد. عالمان و مبلغان عادل با وجود تفاوت در اجتهادشان، در برابر موج ارتداد از اسلام ایستادگی کردند. همچنین در برابر استمرار ناخالصی در جریان اسلامی، مقاومت نمودند. عکس العملهای خشونت آمیزی در مقابل وجود ناخالصی ها انجام گرفت. این عکس العمل ها عبارت بود از شک افکنی در تمامی میراث امّت اسلامی. شایسته بود عالمان دینی با ناخالصی های به ارث رسیده ای که رسول خدا-صلی الله علیه و آله- از آن در آینده مسیر امّت اسلامی سخن گفته بود، مخالفت می کردند، باید با حجم بالایی از تألیفات که خیر و شر در آن آمیخته شده بود مبارزه می کردند، همچنین سزاوار بود با گروههای بسیاری که به جای حرص بر خیر، بر ناخالصی حریص اند مخالفت می کردند. کسانی که همانند اصرار بر سنّت پیامبر، به سنّت شیوخ اصرار می ورزند، کسانی که نسبت به دیدگاه شیوخ تعصّب می ورزند حتی اگر مشخص شود، سنّت مورد اعتماد نبوی، با دیدگاه این شیوخ در تعارض است. نمونه روشن این روش، طریقت های بی بصیرت صوفیه است. این روش باعث به وجود آمدن عکس العملهای فراوانی شد. شدیدترین عکس العملها، از طرف برخی گروههای سلفی بود که در تمامی میراث فقهی و فرهنگی به بهانه وجود ناخالصی، تشکیک می کردند. ناگهان خود را در برابر جریانی دیدیم که در میراث حقیقی امّت و مکاتب فقهی و بزرگان این مکاتب تشکیک می نمود. خود را در برابر جریانی یافتیم که به اغلب امّت اسلامی در طول تاریخ، بدگمان بود. اطمینان به میراثی که توسط شخصیت های اسلامی عرضه شده بود، لرزان شد. جریان سلفی در این تشکیک، میان مرحله خیر و خلوص یا مرحله شرارت یا مرحله اختلاط با ناخالصی ها تفاوت قایل نشد. آنها میان شخصیت های تجددگرا و شخصیت های منحرف و میان گرایشهای حقگرا و دیگر گرایشها، در طول دورهای تاریخ تفکیک نمی کردند. کار به جایی رسید که گمراه دانستن، تکفیر و فاسق اعلام کردن امّت اسلامی، روش عده بسیاری شد.
به جای این که عکس العمل در برابر ناخالصی ها، تلاش برای نجات خوبی های موجود در کنار ناخالصی ها باشد، دعوتهایی به وجود آمد که تمام خوبی ها را به بهانه ناخالصی ها از بین می برد. جنگ تحمیل شده بر جنبش اسلامی معاصر شامل سه بخش بود: رویارویی با جریان ارتداد، رویارویی با استمرار وجود ناخالصی ها و رویارویی با عکس العملهای تندروانه...»[24]
این حالت شیخ محمد عبدالوهاب بود که توسط یکی از متخصصان آشنا با وهابیّت ترسیم شده است. کسی که در طول حیاتش با آنان زندگی کرده، در پایان زندگی اش، تجربه خود را با وهابیّت به نگارش درآورده. ما سخن او را به شکل کامل نقل کردیم.
وقتی شیخ محمد عبدالوهاب درباره کتابهای عالمان امّت اسلامی حکم صادر کرد و تمامی این کتابها را عین شرک توصیف کرد، در تمامی نوشته های آنان درباره توحید، شک کردیم. ما را در کتابهای خود درباره توحید، زندانی کرده بود و با شطحیات و انحرافات او در تفسیر آیات توحید در قرآن کریم آشنا نبودیم.
توحيد عبد الوهاب بر اثر انفعال وى از توحيد اهل تسنن وتشيع نشات گرفته است :
سخنی دیگر در تبیین هدف ما در این بحث:
شیخ محمد عبدالوهاب، انحراف مشخصی را در برابر خود، از طرف برخی مسلمانان متعصب مشاهده می کرد. برخی مسلمانان نسبت به مذاهب چهارگانه، تعصّب خاصی داشتند. آن ها به شدّت به تمامی کتابهای پیشینیان در موضوع توحید، تمسّک کرده، میان حقّ و باطل تفاوت قایل نمی شدند. شیخ محمد عبدالوهاب، تمامی همّ و غمش را صرف برطرف کردن تعصّب موجود نسبت به میراث پیشینیان، نمود. نقد این افراد، اساسی ترین انگیزه شیخ در تلاشهایش بود. این روش برای شیخ بسیار خطرناک بود. عواقب خطرناکی برای او داشت. شیخ با هدف از بین بردن انحراف پیشین، انحراف جدیدی را ایجاد کرد... انحراف هم با هر انگیزه ای که باشد، انحراف است!!
شیخ وظیفه داشت، کتابهای پیشینیان درباره توحید را بر قرآن کریم و سنّت صحیح عرضه کند، نه این که انفعال و عکس العمل او را به صدور چنین فتوایی کشانده، این کتابها را عین شرک معرّفی کند.
نمونه هایی از این خطر را در تمامی کتاب ها و نامه های شیخ محمد عبدالوهاب مشاهده می کنیم. او تصریح می کرد این کتابها را با هدف «دفاع» از توحید، بر ضد مخالفان و منتقدان روش خود در طرح مساله «توحید»-یعنی عالمان بزرگ امّت اسلامی در دوران کهن و دوران معاصر- نوشته است. غرق شدن او در رد تمامی میراث مسلمانان درباره توحید، حتّی باعث شد شیخ اهتمامش را در رد کردن اذین نوشته ها از دست بدهد. در نتیجه، هدف اساسی و گرایش اصلی شیخ، رد کردن کتاب های پیروان مذاهب چهارگانه درباره توحید شد– صدها عنوان کتاب- این کتاب ها از دوران پیشین تا زمان شیخ نگاشته شده بود. انگیزه نخست شیخ، باطل کردن همه کتابهای آنان در موضوع توحید بود. شیخ برای تبیین توحید به روشی که در قرآن بیان شده بود، تلاش نمی کرد، بلکه در ردیه نویسی بر نگاشته های امام رازی درباره توحید، و نوشته های دیگر بزرگان اهل سنّت غرق شده بود. شیخ با هدف کنار زدن آنان، در انحرافات خطرناکی افتاد. شیخ تباه شد و از توحید قرآنی منحرف گردید. شیخ در شور حماسه دفاع از دیدگاهش درباره توحید و در موضع گیری بر ضد هجوم منتقدان و عالمان گذشته و جدید جهان اسلام، غرق شده بود.
شیخ محمد عبدالوهاب، پیش از نوشتن کتاب خود درباره توحید، دهها کتاب را دیده بود. تفسیر آیات توحیدی قرآن را در تمامی کتاب های تفسیر قرآن – که صدها کتاب می باشد- از دوران گذشته تا زمان خود، بررسی کرده بود. این کتاب ها پژوهشهای مجتهدان بود و به شکل طبیعی دارای محتوایی صحیح و نادرست بود. شیخ با انگیزه رویارویی با مطالب نادرست در کتابهای پیشین، فریفته قدرتش در فهم توحید شد. به همین جهت «عقل» بشری خود را رقیب قرآن در طرح مفهوم توحید قرار داد. او به این حد اکتفا نکرد بلکه معتقد شد تمام تلاش های مفسّران گذشته، برای شناخت آیه های توحیدی قرآن کریم، همگی عین شرک است و او تنها کسی است که به فتوحات ربّانی دست یافته و آیات توحید را درک کرده است، تنها اوست که آیات توحید را موافق اراده خداوند و رسولش تفسیر کرده است.
او به این حد هم اکتفا نکرد، بلکه در طول بیست سال، سیصد جنگ را رهبری کرد و سرنوشت تمامی مخالفان خود را در تفسیر آیه های توحیدی قرآن، سوزاند و با آن ها جنگید.
***
از برادران وهابی، خواهش دارم، همان گونه که با کتابهای شیخ تعامل دارند، برای کتاب های توحید عالمان مسلمان گذشته و معاصر نیز، وقت صرف کرده، در پی گیری محتوای این کتاب ها صبر و تلاش داشته باشند، چرا که این کتاب ها، ثمره تلاش اندیشه هایی بسیار و عقل هایی بزرگ، در طول قرن ها تفکّر، پژوهش و تفسیر می باشد. از آن ها خواهش دارم، به بررسی زودگذر و قشری این کتابها اکتفا نکنند.
هدف این کتاب، کم کردن ارزش شیخ محمد عبدالوهاب یا هیچ کدام از شیوخ پیرو او نیست. می دانم که شیخ تلاش خود را در فهم توحید انجام داده است. این پژوهش تلاشی واقعگرا و علمی برای شناخت مسیر فکری شیخ است. هدف ملامت کردن شیخ یا توهین به او نیست. تلاشی است برای بررسی، فهم و تحلیل مسیر فکری شیخ محمد عبدالوهاب. ما در این پژوهش نکات مثبت و منفی شیخ را بیان می کنیم. هر چند در قلبمان محبّت شیخ وجود دارد، ولی حقیقت برای ما محبوب تر از شیخ است.
آرزوی ما این است که اندیشمندان معتدل وهابی، با پژوهش انتقادی اندیشه شیخ، برای اصلاح روش او در طرح حقیقت توحید قیام کنند. برای اصلاح و تعدیل نگاشته های شیخ در موضوع توحید، برای تشخیص بیماری موجود در کتاب های شیخ تا بتوانیم، دوای لازم را برای این بیماری شناسایی کنیم. به ویژه این که رهبران اسلام اتفاق نظر دارند، در نگاه شیخ به مساله توحید، شطحیات بزرگی وجود دارد. به دلیل وجود همین شطحیات هم اندیشه شیخ در تمامی جهان اسلام، فتنه انگیزی کرده است.
فتنه كه از توحيد عبد الوهاب نشات گرفته است :
یکی از رهبران اهل سنّت در دوران ما، امام شیخ «محمد سعید رمضان بوطی» در کتاب ارزشمندش به نام «السلفية مرحلة زمنيّة مباركة لا مذهب إسلامي»؛ «سلفی گری، دوره زمانی مبارک نه مذهبی اسلامی» در نقد فتنه توحید که توسّط شیخ محمد عبدالوهاب اختراع شده، گفته است:
«ولی معتقد هستم این آثار- با وجود بزرگی و خطرناک بودن پیامدهایش- از لوازم حتمی پیدایش این مذهب و گسترش آن است[مذهب شیخ محمد عبدالوهاب] ...:

آزار گوناگون و فراوانی که به دنبال پیدایش این فتنه و بدعت در جهان اسلام به وجود آمد. جریانی که با وحدت مسلمانان، مبارزه کرده، برای از بین بردن انس و الفت و تبدیل همکاری جهان اسلام به درگیری و دشمنی، تلاش بسیاری می کند. همه مردم می دانند هیچ شهر و روستایی در سرتاسر جهان اسلام باقی نمانده که پاره های این فتنه به آن نرسیده، به واسطه این جریان گرفتار تفرقه و پراکندگی نشده باشد. هر خبر خوشحال کننده و امیدبخشی درباره بیداری اسلامی دیده و شنیده ام و به هر اندازه از نفوذ فراوان بیداری اسلامی را در اروپا، آمریکا و آسیا اطلاع پیدا کرده ام، در مقابل اخبار این فتنه زشت را نیز شنیده و دیده ام. فتنه ای که به سمت این جوامع کشانده می شود، این اخبار سینه را پردرد کرده، گلو را را می فشارد و شخصیّت مسلمان در تاریکی ناامیدی و نگاه دردناک و منفی به آینده گرفتار می نماید.
در سال گذشته- سال 1406 هجری قمری- یکی از میهمانان «رابطة العالم الإسلامي»؛ «سازمان جهان اسلام» - این سازمان در کشور عربستان فعالیت می کند- و برای مشارکت در فصل فرهنگی این کشور دعوت شده بودم. به همین مناسبت توانستم با تعداد زیادی از مهمانان این سازمان که از اروپا، آمریکا، آسیا و آفریقا در این همایش شرکت کرده بودند، آشنا شوم. بیشتر مهمانان، در کشورهایی خود، مسوولان مراکز تبلیغات دینی یا جزو کارکنان این مراکز بودند. نکته عجیبی که دردهای پراکنده را در جان هر مسلمان با اخلاص برمی انگیزد، این بود: وقتی از هر کدام از میهمانان، جداگانه درباره روند تبلیغات اسلامی در مناطق خود، سوال کردم؛ تنها یک پاسخ شنیدم، هر کدام از میهمانان با تلخی و تأسّف همین پاسخ را دادند: تنها مشکل ما اختلافها و دشمنی هایست که جریان سلفی گری[وهابیّت] برمی انگیزد»[25].
كتابهاى عبدالوهاب در رد كتابهاي توحيد شيعيان وسنيان :
خواستگاه اين فتنه، توحید عجیبی است که شیخ محمد عبدالوهاب اختراع و ابداع کرده است. از زمانی که شیخ توحید خود را مطرح کرده تا امروز، «اندیشه وهابیت» نه تنها در برابر شیعیان دوازده امامی که در برابر تمامی مذاهب اسلامی، موضع خصومت آلودی را اتخاذ کرده است. اندیشه وهابیت، از دوران شیخ تا امروز، با تمام مخالفان کتابهای مربوط به توحید شیخ، مبارزه کرده است. برای رسیدن به فهمی بهتر از سخنان شیخ محمد سعید رمضان بوطی، در فتنه آفرینی وهابیّت، برخی کتابهای وهابیّت را از زمان شیخ تا امروز، در رد تمامی مذاهب اسلامی، مطرح می کنیم.
برادران وهابی ما فقط زمانی می توانند ضرورت تجدید نظر در توحید شیخ و ضرورت ایجاد گسست از گمراهی های شیخ در موضوع توحید و ضرورت مراجعه به کتاب های عالمان اسلام در تبیین انحرافات شیخ را درک می کنند که نگاهی به عنوان این کتاب ها داشته باشند. در اینجا به شکل گذرا، کتاب های نگاشته شده در دروان فتنه را معرفی کرده ایم. فتنه ای که برخواسته از نوشته های شیخ محمد عبدالوهاب در موضوع توحید می باشد. در این نوشته ها، به کتاب های مسلمان، گروه ها و شخصیّت های اسلامی طعنه زده شده:
النبذة الشریفة فی الرّد علی القبوریین نوشته شیخ وهابی «حمد بن ناصر تمیمی»، 1225 هجری قمری
«دحض شبهات علی التوحید» و «الانتصار لحزب الله الموحدین علی المجادل عن المشرکین» و «تأسیس التقدیس فی کشف شبهات ابن جریس» نوشته شیخ وهابی «عبدالله بن عبدالرحمن أبابطین»، 1282 هجری قمری
«کشف ما ألقاه إبلیس علی قلب داود بن جریس» و «المورد العذب الزلال من نقض شبه أهل الضلال» نوشته نوه شیخ محمد عبدالوهاب به نام شیخ «عبدالرحمان بن حسن بن شیخ محمد عبدالوهاب»، 1285 هجری قمری.
«الإتحاف فی الرد علی الصحّاف» و «دلائل الرسوخ فی الرد علی المنفوخ» و «منهاج التأسیس و التقدیس فی کشف شبهات داود بن جریس» و «البراهین الإسلامیة فی ردّ الشبه الفارسیّة» نوشته یکی از نوادگان شیخ محمد عبدالوهاب به نام شیخ «عبداللطیف بن عبدالرحمن بن حسن». 1293 هجری قمری.
13-11. «الرّد علی شبهات المستغیثین بغیر الله» و «تنبیه النبیه و الغبی فی الرّد علی المدارسی و السفدی و الحلبی» نوشته «احمد بن ابراهیم بن عیسی»، 1329 هجری قمری
14. «غایة الأمانی فی الرّد علی النبهانی» نوشته شیخ وهابی «أبی المعالی محمود بن شکری آلوسی». 1342 هجری قمری.
17-15. «الأسئلة الحداد فی الرّد علی علوی الحداد» و «الصواعق المرسلة الشهابیة علی الشبه الداحضة الشامیة» و «الضیاء الشارق فی رد شبهات الماذق المارق» نوشته شیخ وهابی «سلیمان بن سمحان نجدی»، 1349 هجری قمری.
18. «التنکیل بما فی تأنیب الکوثری[26] من الأباطیل» نوشته شیخ وهابی «عبدالرحمان بن یحیی معلمی»، 1386 هجری قمری.
19. «السیف المسلول علی عابد الرسول» نوشته شیخ وهابی «عبدالرحمن بن قاسم نجدی»، 1392 هجری قمری.
20. «الرّد علی ابن محمود» نوشته شیخ وهابی «عبدالله بن محمد بن حمید»، 1402 هجری قمری.
21. «الرّد الزلال فی التنبیه علی أخطاء الظلال فی إثبات شرکیات سید قطب» نوشته شیخ وهابی «عبدالله بن محمد دویش». 1408 هجری قمری.
22. «عقیدة المسلمین فی الرد علی الملحدین و المبتدعین»، نوشته شیخ وهابی «صالح بن إبراهیم بلیهی»، 1410 هجری قمری.
23. «تقویة الیقین فی الرد علی عقائد المشرکین»، نوشته شیخ وهابی «حسن بن علی قنوج» 1253 هجری قمری.
24. «بین کلمة التوحید و الرد علی الکشمیری» نوشته شیخ وهابی «عبدالرحمان بن حسن» 1285 هجری قمری.
25. «صیانة الإنسان فی الرّد علی أحمد زینی دحلان»، نوشته شیخ وهابی «محمّد سهوانی» 1326 هجری قمری.
26. «الرّد علی شبه المستغیثین بغیر الله» نوشته شیخ وهابی «احمد بن ابراهیم بن عیسی» 1329 هجری قمری.
27. «منظومة فی الرّد علی أمین العراقی بن حنش» نوشته شیخ وهابی «ابراهیم بن عبداللطیف».
28. «السراج المنیر» این کتاب در ردّ جماعت تبلیغ اسلامی توسط شیخ وهابی «تقی الدین هلالی» نوشته شده است.
29. «الحرکة الوهابیّة» این کتاب در ردّ عالم سنّی دکتر «محمد بهی مصری» توسط شیخ وهابی «محمد هراس» نگاشته شده است.
30. «الدیوبندیة» در نقد علمای اهل سنّت شبه قاره هند توسط شیخ وهابی «طالب عبدالرحمن» نوشته شده است.
31. «جلاء العینین فی محاکمة الأحمدین» در این کتاب «ابن حجر هیتمی» یکی از بزرگان اهل سنّت به شرک متّهم شده است. نوشته شیخ وهابی «نعمان آلوسی».
32. «الرّد علی البردة» نوشته شیخ وهابی «عبدالله بن عبدالرحمن (ابوبطین)» 1282 هجری قمری. در این کتاب امام «بویصری» به شرک متّهم شده است.
33. «دحض شبهات علی التوحید من سوء الفهم لثلاثة أحادیث» نوشته شیخ وهابی «عبدالله بن عبدالرحمن (ابوبطین)» 1282 هجری قمری.
34. «الإعلام بنقض کتاب الحلال و الحرام» این کتاب رد بر عالم سنّی معروف شیخ «یوسف قرضاوی» است. نوشته شیخ وهابی صالح الفوزان».
35. «الأستاذ أبوالحسن الندوی الوجه الآخر من کتاباته» در این کتاب مخالفت «ابوالحسن ندوی» با توحید شیخ محمد عبدالوهاب اثبات شده است. نوشته شیخ وهابی «صلاح الدین مقبول احمد».
36. «خلاصة دین الجماعة الإسلامیة» این کتاب برای اثبات اهل بدعت و گمراه بودن عالم سنّی «ابوالاعلی مودودی» توسط شیخ وهابی «نذیر احمد کشمیری» نوشته شده است.
37. «هل المسلم ملزم باتباع مذهب معیّن» این کتاب برای اثبات بدعت گذار و گمراه بودن پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنّت توسط شیخ وهابی «محمد سلطان معصومی» نگاشته شده است.
38. «وقفات مع جماعة التبلیغ» این کتاب تلاش دارد بدعت گذار و گمراه بودن جماعت نامبرده را اثبات کند و توسط شیخ «نزار ابراهیم عجمی» نوشته شده است.
39. «الرد الکافی علی مغالطات الدکتور عبدالواحد وافی» نوشته شیخ وهابی «احسان الاهی ظهیر»
40. «المعیار لعلم الغزالی» نوشته شیخ وهابی «صالح بن عبدالعزیز آل شیخ»
41. «الآیة الکبری علی ضلا النبهانی فی رائته الضغری» نوشته شیخ وهابی «آلوسی»
42. «الأنوار الکاشفة لتناقضات السقاف الزائفة» نوشته شیخ وهابی «علی بن حسن حلبی»
43. «براءة أهل الفقه و أهل الحدیث من أوهام محمد الغزالی» نوشته «مصطفی سلامة»
44. «تهدیم المبانی فی الرد علی النبهانی» نوشته شیخ وهابی «ابن عیسی»
45. «الرد العلمی علی حبیب الأعظمی» نوشته «علی حسن» و«سلیم هلالی»
46. «الرد علی رسالة ابن عفالق» نوشته شیخ وهابی «عثمان بن معمر»
47. «نظرات و تعلیقات علی ما فی کتاب السلفیة للبوطی من الهفوات» نوشته شیخ وهابی «صالح فوزان»
48. «عداء الماتریدیة للعقیدة السلفیّة» - یکی از فرقه های اهل سنّت- نوشته شیخ وهابی «شمس الدین افغانی»
49. «القطبیة هی الفتنة فاعرفوها» این کتاب در اثبات بدعت گذار و گمراه بودن سید قطب، توسط شیخ وهابی «عدنانی» نوشته شده است.
50. «القول البلیغ فی التحذیر من جماعة التبلیغ» این کتاب با هدف هشدار دادن نسبت به جماعت تبیلغ یکی از بزرگترین گروه های تبلیغی اهل سنّت، توسط شیخ وهابی «حمود تویجری» نوشته شده است.
51. «الإیضاح و البیان فی أخطار طارق السویدان» نوشته شیخ وهابی «احمد تویجری»
52. «القول السدید فی الرد علی من أنکر تقسیم التوحید» نوشته شیخ وهابی «عبدالرزاق عباد»
53. «الجماعات الإسلامیة فی ضوء الکتاب و السنة» این کتاب با هدف اثبات بدعت گذار و گمراه بودن جنبش های اسلامی اهل سنّت در جهان اسلام توسط شیخ وهابی «سلیم هلالی» نوشته شده.
54. «مؤلفات سعید حوی» پژوهشی در اثبات گمراهی سعید حوی. نوشته شیخ وهابی«سلیم هلالی»
55. «الإیضاح و التبیین لما وقع فیه الأکثرون من مشابهة المشرکین» نوشته شیخ وهابی «حمود تویجری»
56. «إیضاح المحجّة فی الرد علی صاحب طنجة» در اثبات گمراه بودن رهبر اهل سنّت در سرزمین مغرب «احمد بن محمد غماری» نوشته شده است.
57. «فضائح و نصائح» این کتاب مشتمل است بر تجریح و گمراه معرفی کردن عالمان بزرگ اهل سنّت معاصر. نوشته شیخ وهابی مقبل وادعی.
58. «إسکات الکلب العاوی یوسف القرضاوی» نوشته شیخ وهابی «مقبل وادعی».
59. «إقامة البرهان علی ضلال عبدالرحیم طحان» نوشه شیخ وهابی «مقبل وادعی».
60. «العواصم مما کتب سید قطب من القواصم» نوشته شیخ وهابی «ربیع بن هادی مدخلی»
61. «مطاعن سید قطب فی أصحاب رسول الله(ص) » نوشته شیخ وهابی «ربیع مدخلی»
62. «أضواء إسلامیة علی عقیدة سید قطب و فکره» هدف این کتاب اثبات این باور است که سید قطب بر اساس عقیده مشرکان از دنیا رفته است. نوشته شیخ وهابی «ربیع مدخلی»
63. «التنکیل بما فی لجاج أبی الحسن من الأباطیل» نوشته شیخ وهابی «ربیع مدخلی»
64. «منهج أهل السنة و الجماعة فی نقد الرجال و الکتب و الطوائف» در بیان گمراهی عالمان بزرگ و معاصر اهل سنّت و همچنین گمراهی جنبش های اسلامی، توسط شیخ وهابی «ربیع مدخلی» نوشته شده است.
65. «الغادة» نوشته شیخ وهابی «مقبل وادعی» او درباره عالم سنّی «محمد بن علی مالکی» نوشته: او یکی از سران گمراهی و مبلّغ از مبلغان شرک است.
66. «فضائح و نصائح» نوشته شیخ وهابی «مقبل وادعی» در این کتاب درباره عالم اهل سنّت «حسن ترابی» نوشته: ترابی که خدا چهره اش را به خاک آلوده کند، به کفر نزدیک تر است.
67. «شریط الضوابط» نوشته شیخ وهابی «عبید جابی» او درباره تفسیر فی ظلال القرآن نوشته: این تفسیر در سایه سار قرآن نیست بلکه در سایه شیطان است.
68. «الحد الفاصل بین الحق و الباطل» نوشته شیخ «ربیع مدخلی» در این کتاب نوشته: سید قطب گمراهی بزرگ است.
69. «التحفة» نوشته شیخ وهابی «مقبل وادعی» درباره سید جمال الدین و محمد عبده نوشته: هر دو فرماسونر و کافر بودند!!
70. «فضائح و نصائح» نوشته شیخ وهابی «مقبل وادعی» در این کتاب درباره عالم اهل سنّت «عبدالرحیم طحان» نوشته است: بدعت گذار، ای عبدالرحیم در آتش سوختی، به طحان گوش ندهید او را رها کنید تا خمیر درست کند!
71. «مشاهداتی فی بریطانیا» نوشته شیخ وهابی «یحیی حجودی» او درباره عالم اهل سنّت شیخ مسعری می نویسد: او شخصیت خبیثی است، چون از توحید شیخ محمد عبدالوهاب انتقاد کرده است.
72. «جماعة واحدة لاجماعات» نوشته شیخ وهابی «ربیع مدخلی» درباره عالم اهل سنّت شیخ «محمد سعید رمضان بوطی» نوشته: او از دشمنان سنّت[وهابیّت] و دشمنان مکتب توحید است.
73. «المخرج من الفتنة» نوشته شیخ وهابی «مقبل وادعی» او درباره عالم اهل سنّت «سعید حوی» می نویسد: بدعت گذار است.
74. «الزلزال فیما انتقد علی بعض المناهج الدعویة من العقائد و الأعمال» نوشته شیخ وهابی «احمد بن یحیی نجم» در این کتاب بسیاری از رهبران اندیشه اسلامی اهل سنّت به گمراهی متهم شده اند. شخصیّت هایی مانند: شیخ راشد غنوشی، شیخ فتحی یکن، شیخ صبحی صالح، شیخ محمد ابوزهره، استاد انور جندی، دکتر عبدالکریم زیدان، شیخ حسن ایوب، شیخ مصطفی شکعه، استاد یوسف عظم، خانم زینب غزالی، استاد سمیح عاطف زین، استاد صابر طعیمه و تعداد زیاد دیگری از عالمان.
75. «المخرج من الفتنة» نوشته شیخ وهابی «مقبل وادعی». درباره امام «حسن بناء» گفته: بدعت گذاری منحرف بوده... گمراه بوده... یکی از پیشوایان اهل بدعت بوده... حسن بناء از سید قطب گمراه تر بوده است.
76. «منهج أهل السنة و الجماعة فی نقد الرجال و الکتب و الطوائف» نوشته شیخ وهابی «ربیع مدخلی» او درباره «ابو الاعلی مودودی» نوشته: مولفات مودودی و انحرافات عقلی، قلبی و رفتاری آن...
77. «فضائح و نصائح» نوشته شیخ وهابی «مقبل وادعی» در این کتاب درباره شیخ «ابوالاعلی مودودی» نوشته است: یکی از پیشوایان اهل بدعت به شمار می آید.
78. «جماعة لاجماعات» نوشته شیخ وهابی «ربیع مدخلی» درباره شیخ «عمر تلمسانی» نوشته: کتاب های او همگی طعن و زشت نمایی اهل سنّت و جماعت[وهابیت] است.
79. «شریط الفرسان الثلاثة» نوشته شیخ وهابی معاصر «عبدالله فارسی» درباره عالم اهل سنّت عبدالرحیم طحان نوشته: طاغوت و مبلغ شرک است. خود را در کفر انداخته است.
80. «الصبح الشارق فی الرد علی ضلالات عبدالمجید الزندانی فی کتابه توحید الخالق» نوشته شیخ وهابی «یحیی حجوری»
81. «شریط الطامات التی أتی بها محمد متولی الشعراوی» نوشته شیخ وهابی «فالح بن نافع حربی»
82. «تحذیر المسلمین من خطر الإخوان المسلمین» نوشته مجموعه ای از شیوخ وهابیّت. در این کتاب ادعا کرده اند، بزرگترین جنبش اهل سنّت در جهان، دشمن توحید شیخ محمد عبدالوهاب است.
83. «المخرج من الفتنة» نویسنده این کتاب درباره قاری قرآن شیخ «عبدالباسط مصری» نوشته: بدعت منکر را انجام می داد و توجهی نمی کرد .

[1] تذكرة أولى النهى و العرفان 1/173
[2] «الدرر السنيّة في الأجوبة النجدية» 1965 میلادی ار الإفتاء عربستان سعودی چاپ دوم که شامل نامه ها و پرسشهای عالمان نجد و پیش از همه شیخ محمد عبدالوهاب و دیگر عالمان بعد از او تا دوران کنونی می باشد. این کتاب توسط شیخ عبدالرحمن بن قاسم عاصی قحطانی نجدی جمع آوری شده است.
[3] ر.ک «التذکرة» 1/33
[4] درباره جنگ های شیخ محمد عبدالوهاب بنگرید به کتاب (تاریخ نجد المسمى روضة الأفكار و الأفهام لمرتاد حال الإمام و تعداد غزوات ذوي الإسلام) نوشته تاريخ نگار وهابیت شیخ حسین بن غنام. ناشر المکتبة الأهلية رياض چاپ اول 1949
[5] کتاب «کشف الشبهات» ص 39 شیخ محمد عبدالوهاب
[6] همان ص43
[7] الدرر السنيّة في الأجوبة النجدية 1/ 120
[8] الدرر السنيّة في الأجوبة النجدية 10/31 این کتاب مشتمل است بر نامه های شیخ محمد عبدالوهاب و توسط شیخ عبدالرحمن بن محمد نجدی جمع آوری شده است.
[9] مجموعة مؤلفات الشيخ الإمام محمد عبدالوهاب 5/167 تهيه شده توسط عبدالعزیز رومی، دکتر محمد بلتاجی، دکتر سید حجاب؛ که در هفته شیخ محمد عبدالوهاب در دانشگاه امام محمد بن سعود منتشر شده است.
[10] دعاوی المناوئین لدعوة الشیخ محمد عبدالوهاب، عبدالعزیز بن محمد بن عبداللطیف، دار الوطن للنشر، عربستان، چاپ اول، 1412 هجری قمری
[11] الدرر السنية في الرسائل النجدية 10/193
[12] نوشته وهابي معاصر، أبوعبیده مشهور بن حسن آل سلمان، نشر دار الصمیمی، ریاض، چاپ اول 1415 ه.ق
[13] کتب حذّر العلماء منها 1/271
[14] الرسائل الشخصية للإمام الشيخ محمد عبدالوهاب، نامه 11 ص75
[15] خرج: منطقه ای است دارای روستاهای بسیار که بیش از هشتاد کیلومتر با ریاض فاصله دارد. ر.ک: المعجم الجغرافی للبلاد العربیة السعودية 1/392 همچنین معجم الیمامة 1/372
[16] الرسائل الشخصیّة للإمام الشیخ محمد عبدالوهاب نامه 34 ص232
[17] شیخ علامه سلیمان بن محمد بن احمد بن سحیم متوفی سال 1181 هجری قمری. یکی از عالمان بزرگ دوران خود بود. شیخ عبدالله بن عبدالرحمن آل بسّام وهابی معاصر نسبت به او اظهار ترحم نموده، زندگی نامه او را در کتاب «علماء نجد خلال ستة قرون» (2/381) زندگی نامه191 بیان کرده است. این کتاب در مکه توسط انتشارات مكتبة النهظة الحديثة منتشر شده. چاپ نخست سال 1398 هجری قمری.
[18] مجموع مؤلفّات الإمام الشيخ محمد عبدالوهاب 5/91-90
[19] همان
[20] همان 5/167
[21] ر.ک بحوث و تعليقات في تاريخ المملكة العربية السعودية؛ نوشته دکتر عبدالله عثیمین ص 113-91 ریاض، 1404 هجری قمری
[22] مؤلفّات الإمام الشيخ محمد عبدالوهاب، بخش سوم، فتواي شماره 68
[23] الدرر السنيّة في الفتاوى النجديّة 2/59
[24] جولات في الفقهين الكبير و الأكبر، شيخ سعيد حوى، ص 12-5
[25] السلفیة مرحلة زمنيّة مباركة لامذهب إسلامي ص 245-244
[26] «شیخ محمد زاهد کوثری» یکی از بزرگترین عالمان اهل سنّت در زمان خود بوده

No comments: